{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
خونه مامان بزرگمیم دختر داییم 3 سالشه نشسته رو پام داره میگه عمو خیلی بده میزنمش منم بلند میگم دایی محدثه(دخترداییم)میگه میزنمت همچین جدی برگشت گفت به جهنم که من جای بچه خورد تو ذوقم :|
کی این جمله رو یادشه و باهاش حال کرده :)) بی سرو صدا ،وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ، معلمتون نیومده" :| D:
کی یادشه خانواده آقای هاشمی رو ک میخواستن از نیشابور برن کازرون. توکتاب تعلیمات اجتماعی!! هرکی یادشه بکوبه لایکو
دیکشنری مامانبزرگم : پرتقال = فَرتِقال میکروب = میرهوم شوفاژ = سووفاج
از خاطرات بچگیم این بود که هر وقت یه مهمونی میومد خونمون میدویدم جلوش میگفتم کی میرید خونتون؟!!!! ینی میخواستم مدت زمان خوش بودنمو ببینماD:
بابابزرگم از زن یکی از اقوامشون پرسید کدوم پدرسگی گفت شوهرت از فلان شرکت بیاد بیرون؟ اونم گفت بابام خخخخخخخخخخخ ینی اونجا داشتم از خنده غقش میکردم خخخخخخخخ
رفتم سی دی فروشی،میگم آقا ببخشید ویندوز سون دارین؟ میگه نه نداریم!! بعد تو قفسه ها دیدم بهش میگم اونجاست که! میگه آهان خب از اول بگو منظورت ویندوز سونه (Soon)!!! من: :( فروشنده: :) بیل گیتس: :@
یکی از یچه های مهد کودک خواهر زنم عاشقش شده بود بعد خواهرزنم ازش پرسیده ما که تفاوت سنیمون زیاده اونم گفته اشکال نداره عوضش تفاهم داریم:lllllll بچه که نیستن کروکودیلند اینا:lllll
سر کلاس ارزیابی 1 دخترای کلاس پا شد و با عصبانیت تمام گفت : استاد این پاک کن منو برداشته! 5ترم گذشته هنوز میبینمش میترکم از خنده:-)
دبیر ریاضیمون اومده میگه؛شما هام با این نمره هاتون گل کاشتید، دفعه دیگه... من گفتم:درخت میکاریم تعریف کردن نداره دیگه خودم با اعتماد بنفس کامل رفتم بیرون:/
یه روز کتابمو دادم به دوستم از صفه ۷۸ میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن از صفه ۱۰۴ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده !
لذتی ک توی زدن دهه هشتادیا تو راه مدرسه هست،توی سر کار گذاشتن این دهه شصتیا هم نیست !(((= از طرف همه دهه هفتادیا :دی
دوره کودکستان وظیفه ی انساندوستیم این بود با یه نفر سوار الاکلنگ بشم بعد وقتی اون رفت بالا من یهو جا رو خالی کنم تا طرف با مخ بیاد زمین خیلی حال میداد کی مثل من از این کرما داشت؟
یه بار تو فکر بودم و حواسم نبود زل زده بودم به مامان بزرگم. یهو گفت بچه چته ؟ مثل خر گشنه به یونجه نگاه میکنی؟ عجب تشبیه شاعرانه ای!
این دختر دبیرستانی هایی که دارن از مدرسه با سرویس برمیگردن هیچ فرقی با مغولها ندارن اینو شک نکن!تیکه میندازن بهت ذوب میشی! دیدم که میگما :|
تلویزیون نشون میداد داشتن با مردم مصاحبه میکردن از یارو پرسیدن شما دوست داری ماشینی که میخری چه خصوصیاتی داشته باشه؟ (طرف تو پراید نشسته بود دقت کنید پراید!) گفت اول از همه اینکه ایمن باشه :O
خونه مامان بزرگمیم دختر داییم 3 سالشه نشسته رو پام داره میگه عمو خیلی بده میزنمش منم بلند میگم دایی محدثه(دخترداییم)میگه میزنمت همچین جدی برگشت گفت به جهنم که من جای بچه خورد تو ذوقم :|
کی این جمله رو یادشه و باهاش حال کرده :)) بی سرو صدا ،وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ، معلمتون نیومده" :| D:
کی یادشه خانواده آقای هاشمی رو ک میخواستن از نیشابور برن کازرون. توکتاب تعلیمات اجتماعی!! هرکی یادشه بکوبه لایکو
دیکشنری مامانبزرگم : پرتقال = فَرتِقال میکروب = میرهوم شوفاژ = سووفاج
از خاطرات بچگیم این بود که هر وقت یه مهمونی میومد خونمون میدویدم جلوش میگفتم کی میرید خونتون؟!!!! ینی میخواستم مدت زمان خوش بودنمو ببینماD:
بابابزرگم از زن یکی از اقوامشون پرسید کدوم پدرسگی گفت شوهرت از فلان شرکت بیاد بیرون؟ اونم گفت بابام خخخخخخخخخخخ ینی اونجا داشتم از خنده غقش میکردم خخخخخخخخ
رفتم سی دی فروشی،میگم آقا ببخشید ویندوز سون دارین؟ میگه نه نداریم!! بعد تو قفسه ها دیدم بهش میگم اونجاست که! میگه آهان خب از اول بگو منظورت ویندوز سونه (Soon)!!! من: :( فروشنده: :) بیل گیتس: :@
یکی از یچه های مهد کودک خواهر زنم عاشقش شده بود بعد خواهرزنم ازش پرسیده ما که تفاوت سنیمون زیاده اونم گفته اشکال نداره عوضش تفاهم داریم:lllllll بچه که نیستن کروکودیلند اینا:lllll
سر کلاس ارزیابی 1 دخترای کلاس پا شد و با عصبانیت تمام گفت : استاد این پاک کن منو برداشته! 5ترم گذشته هنوز میبینمش میترکم از خنده:-)
دبیر ریاضیمون اومده میگه؛شما هام با این نمره هاتون گل کاشتید، دفعه دیگه... من گفتم:درخت میکاریم تعریف کردن نداره دیگه خودم با اعتماد بنفس کامل رفتم بیرون:/
یه روز کتابمو دادم به دوستم از صفه ۷۸ میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن از صفه ۱۰۴ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده !
لذتی ک توی زدن دهه هشتادیا تو راه مدرسه هست،توی سر کار گذاشتن این دهه شصتیا هم نیست !(((= از طرف همه دهه هفتادیا :دی
دوره کودکستان وظیفه ی انساندوستیم این بود با یه نفر سوار الاکلنگ بشم بعد وقتی اون رفت بالا من یهو جا رو خالی کنم تا طرف با مخ بیاد زمین خیلی حال میداد کی مثل من از این کرما داشت؟
یه بار تو فکر بودم و حواسم نبود زل زده بودم به مامان بزرگم. یهو گفت بچه چته ؟ مثل خر گشنه به یونجه نگاه میکنی؟ عجب تشبیه شاعرانه ای!
این دختر دبیرستانی هایی که دارن از مدرسه با سرویس برمیگردن هیچ فرقی با مغولها ندارن اینو شک نکن!تیکه میندازن بهت ذوب میشی! دیدم که میگما :|
تلویزیون نشون میداد داشتن با مردم مصاحبه میکردن از یارو پرسیدن شما دوست داری ماشینی که میخری چه خصوصیاتی داشته باشه؟ (طرف تو پراید نشسته بود دقت کنید پراید!) گفت اول از همه اینکه ایمن باشه :O
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}